چالش های هزاره نو

پنجشنبه, 11 اردیبهشت,1382 03:55 ب.ظ

 

چالش‏های هزاره نو

اشاره:

        پروفسور جان کنت گالبرایت، پل-ام، واربورگ (John Kenet Galbraith paul,M.Warburg) استاد ممتاز دانشگاه هاروارد در اقتصاد، اقتصادشناسی به نام است که با مشاغل ممتازی در ایالات متحده آمریکا و سیاست‏های بین المللی تاکنون بیش از 30 جلد کتاب مانند:سقوط بزرگ، جامعه مرفه، کشور صنعتی جدید،  جامعه خوب و...را تالیف کرده و از خود به جای نهاده است.

نوشته در پی ، برگردان گفت‏وشنودی تحلیلی از خانم‏"آسیمینا کامینس‏" (Asimina camins سردبیر نشریه‏"مالیه و توسعه‏" (and FinanceDevelopment ) با وی درباره ویژگی‏ها و رویدادهای سده گذشته،  وضع حال و چالش‏های سده اول هزاره سوم میلادی است.

گالبرایت در نوزدهم اکتبر 1908 میلادی در یکی از شهرهای کوچک‏ ایالت‏"اونتاریو"واقع در کانادا چشم به جهان گشود.تحصیلات پیش دانشگاهی خودرا در همان شهر گذرارند . در سال 1934 دکتری اقتصاد خودرا از دانشگاه برکلی‏ در ایالات کالیفرنیا دریافت کرد . از سال 1934 تا 1938 در دانشگاه‏"هاروارد" اشتغال داشت.پس از گذراندن‏ یک دوره‏ی تخصصی در دانشگاه‏"کامبریج‏"انگلیس در سال 1939 در دانشگاه‏"پرینستون‏"با عنوان استاد اقتصاد مشغول شد. وی بعد از پایان جنگ جهانی دوم به عنوان یکی از مشاوران و کارشناسان اقتصادی‏ برخی وزارتخانه‏های ایالات متحده آمریکا،  از جمله وزارت کشاورزی و امور خارجه‏ به ویژه در تهیه و تدوین برنامه مارشال برای کمک به کشورهای اروپایی همکای در خور توجه داشت. در سال 1949 مجددا"در دانشگاه هاروارد به کار تدریس مشغول شد. در زمان ریاست جمهوری‏"کندی‏"به عنوان‏ سفیر ایالات متحده آمریکا در هندوستان منصوب شد و ره آورد این سفر طولانی اثری درباره‏"روش‏های‏ توسعه اقتصادی‏"بود که به فارسی ترجمه شده است. اثری که نسخه‏های واحد درمانی برای کشورهای رو به‏ پیشرفت و به بیان روشن‏تر، الگوهای واحد برای توسعه اقتصادی- اجتماعی این کشورها را اشتباه و باعث اتلاف نیروی انسانی و سرمایه دانسته است،  راستینه یی که با گذشت چند دهه درستی آن امروزه به ‏ اثبات رسیده است.لازم به یادآوریست که تاکنون چند اثر، از جمله‏"جامعه مرفه‏"،  "روش‏های‏ توسعه اقتصادی‏"،  "آناتومی قدرت‏"و... وی به فارسی ترجمه شده است. ناگفته پیداست که برگردان و  ارایه این نوشتار به‏ معنای تایید کلیه نظریات ارایه شده از سوی گالبرایت نیست، بلکه کم یا بیش به لحاظ اهمیت نگرش‏ گالبرایت به مسایل  است که مبادرت به این امر شده است.

 برگردان:دکتر امیر هوشنگ امینی

 

 

متن گفت وگو

* - به نظر شما، مهمترین رویدادهای سده‏ بیستم و چالش‏های سده‏ بیست و یکم کدامند؟

*-  مشخصه سده بیستم سه فاجعه بزرگ ‏است.دو جنگ جهانی و یک بحران اقتصادی‏ بزرگ. به بیان کلی، درس عمده سده گذشته این‏ است که دست کم‏ در جهان بیشتر پیشرفته که در جنگ‏ها از مرگ و گرسنگی‏ بیشتر صدمه دیدند تا از بحران‏ اقتصادی،  باید از جنگ پرهیز کرد. در دنیای مجهز به سلاح‏های هسته‏ای،  جنگ چیزی است که ما باید بیش از همه از آن‏ پرهیز کنیم.این درس، به ویژه درسی است برای‏ ایالات متحده آمریکا، زیرا ما به گونه‏ای ویژه در برابر سلاح‏های هسته‏ای آسیب پذیریم.یادآور می‏شوم‏ که یک بمب در مرکز شهر نیویورک تعداد زیادی از مردم و دارایی آنان را خواهد ربود.بنابراین،  سخن‏ خود را چنین آغاز می‏کنم . ما اکنون به دو چیز نیاز داریم: صلح و دوری جستن ازیک بحران‏ اقتصادی جهانی دیگر.

*-  شما درکتاب‏"جامعه خوب‏"خودتان‏ درباره هر دو موضوع، یعنی مزایای جهانی شدن‏ و در همان حال،  ناسازگاری بالقوه بین‏ جهانی شدن و سیاست‏های داخلی‏ دولت‏ها صحبت کرده‏اید.آیا مزیت‏های جهانی‏ شدن هزینه‏های آنرا می‏پوشاند؟

*-  با نکته کوچکی آغاز می‏کنم.من مشاور «واژه‏نامه میراث آمریکایی» (American Heritage Dictionary) هستم و اجازه نخواهم داد از واژه‏ جهانی شدن (Globalization) استفاده شود.این‏ اصطلاح بسیار زشت است.روشن است که ما می‏خواهیم در برخی زمینه‏ها مانند اقتصاد،  فرهنگ، هنر، سفر و ارتباطات باهم روابط نزدیک تر داشته باشیم، و من به گونه‏ای جدی به آن امید دارم. یکی از ریشه‏های فاجعه‏ای که در سده گذشته با آن روبرو بودیم، ملی‏گرایی کنترل نشده بود. بی‏تردید، تجارت همراه با تعادل فرهنگی این‏ مخاطره را کنترل خواهد کرد.زیرا چنانچه شما موسسه‏ای بین المللی باشید که در کشورهای‏ گوناگون کار می‏کنید مایل نخواهید بود روابط دولت‏ها مانند سابق به هم بخورد،  به ویژه مانند قبل‏ از جنک جهانی اول که صنایع سنگین،  متحدان‏ نظامی دولت‏ها و همزمان نماینده ملی‏گرایی‏ بودند. من متعهد به پشتیبانی از روابط نزدیکتر ملل جهان با یکدیگر می‏باشم.

روند الحاق بیشتر کشورهای جهان به‏ اقتصاد جهانی،  نگرانی‏های ویژه‏ای را سبب‏ شده است.برای مثال، کشورهای پیشرفته‏ صنعتی در برابر کشورهای رو به پیشرفت که‏ نیروی کار ارزان در اختیار دارند، مشاغل را از دست خواهند داد.آیا چنین نگرانی‏هایی موجه‏ است؟ فکر می‏کنید که اینها منجر به یک‏ واکنش نخواهد شد؟

*-  از دست دادن مشاغل اجتناب ناپذیر است.این‏ رویدادی خواهد بود که ما باید پذیرای آن باشیم. ما باید به خاطر داشته باشیم که از دست دادن‏ فرصت‏های شغلی در بین سایر چیزها،  مربوط به‏ آنهایی خواهد بود که بی‏اندازه نیاز به کار دارند و ایجاد فرصت‏های شغلی گریز از فقر است. چیزهایی وجود دارد که ما می‏توانیم به صورت‏ بین المللی انجام دهیم تا آنکه سطح دستمزدها حمایت شوند ،  و من با آن بسیار موافقم.اماباید پذیرای‏ آن نیز باشیم که برخی کارها را باید به کسانی‏ سپرد که به فرصت‏های شغلی نیاز دارند. وقتی ما درباره دستمزدهای پایین در تایلند صحبت‏ می‏کنیم،  فراموش می‏کنیم که زندگی آنهایی که‏ این دستمزدها را ندارند،  چقدر اسف بارتر است.

*-   درحالی که کشورهای رو به پیشرفت بیش‏ از پیش به اقتصاد جهانی ملحق می‏شوند،  چگونه می‏توانند خود را در برابر خطرات‏ اقتصادی خارجی حفظ کنند؟به نظر شما از بحران اخیر شرق آسیا چه درس‏هایی می‏توان‏ گرفت؟

*-   من در این موردنظر متفاوتی دارم.ما باید بپذیریم که در این کشورها بحران‏های‏ اقتصادی رخ خواهد داد، به ویژه در کشورهای‏ جوان.تاریخ نمونه‏های زیادی از آلودگی‏های مالی‏ را در کشورهای تازه صنعتی شده نشان می‏دهد. در میان کشورهای دیگر،  مهاجرنشین‏های‏ آمریکایی یا در واقع، ایالات متحده سده نوزدهم،  بریتانیای سده هیجدهم و در زمان ماجرای South Sea Bubble 1 هلند دوران معروف‏ Tulipomania 2سده هفدهم و فرانسه به هنگام‏ معامله‏های بزرگ بر سر وجود طلا در لوئیزیانا که‏ تاکنون کشف نشده است.بحران‏های آینده نیز چنین خواهند بود.موادری وجود دارد که‏ ما می‏توانیم انجام بدهیم-صندوق بین المللی‏ پول (IMF) می‏تواند انجام دهد-تا اینکه زیان‏ها تا حدودی کاهش یابند.اما من به دو نکته اشاره‏ می‏کنم:کاپیتالیسم ذاتا بی‏ثبات است، به ویژه در آغاز جوانی که بی‏ثباتی‏اش اجتناب ناپذیر است.

*-  به دنبال بحران آسیا، مالزی به عنوان یک‏ کشور، خط مشی کنترل سرمایه را در پیش‏ گرفت.برخی اقتصاددانان این بحث را آغاز کردند که کنترل سرمایه ممکن است در شرایط معین قابل توجیه باشد.

*-   ممکن است شرایط معینی وجود داشته‏ باشد،  به ویژه هنگامی که انسان چیزهایی را مشاهده می‏کند که بی‏پروا عمل می‏شود.اما کنترل جریان سرمایه موضوع ساده‏ای نیست.من‏ بر این باورم که این کار را باید با مناسبات نزدیکتر بین المللی انجام داد. باید توجه داشته باشیم که‏ بحران‏های مالی جنبه‏های مفیدی هم در خود دارند. به عقب برگردیم، بنا به باور یکی از همکاران قدیمی من-"ژورف شومپیتر" Schumpeter) (Josef که در موارد بسیاری با او موافق نیستم-یک بحران مالی سبب پاک سازی‏ بی‏کفایتی‏های موجود در نظام‏های‏ بانکی، بی‏لیاقتی‏های نظام صنعتی و تا حدودی‏ بی‏کفایتی دستگاه دولتی می‏شود.و این واقعیتی‏ جدی و در خور توجه است، هم در کشورهای جدید و هم در کشورهای قدیم و آنهم به گونه‏ای‏ یکسان.اما رویدادی که در کشورهای جدید بیشتر ملاحظه می‏شود، بر می‏گردد به نکته‏ای که من‏ سال‏ها در اجرای آن تا آنجا که به صندوق‏ بین المللی پول (IMF) مربوط می‏شود اصرار ورزیده و آن را حمایت کرده‏ام.مایلم در این مورد به گونه‏ای‏ بهداشتی عمل شود، یعنی تا جایی که مربوط به بی‏کفایتی بانکدارها و بازرگانان می‏شود.در عین‏ حال، موضع مشفقانه‏ای نیز لازم است برای آنان‏ که بدون ارتکاب گناه دچار رنج می‏شوند و اندوخته هایشان باید صرف نیازهای اقتصادی شود.

 *-   شما در کتاب«جامعه خوب‏»این نکته را عنوان کرده‏اید که اقتصادهای صنعتی باید سیاست‏های اقتصادی-اجتماعی خودشان را هماهنگ کنند. پیش‏بینی شما برای این هم آهنگی کدام است؟

*-  در دوران برتن وودز «Bretton Woods» من سردبیری جوان بودم.من نیز همانند افراد هم نسل خودم با احساسات شدید از خود عکس العمل نشان می‏دادم.در این اندیشه‏ بودم که از آن سال‏هایی که بانک جهانی و صندوق بین المللی پول ایجاد شد، این پدیده چه‏ نوآوری بزرگ و با عظیمتی بود.از این رو، همواره‏ خواهان آن بودم که پیشرفت‏ها ادامه یابد، به ‏طور مثال، پیشرفت در زمینه سازمان جهانی تجارت تا آن که برای تجارت جهانی قوانین عمومی وضع‏ کند.افزون بر این،  مایلم ناظر پیشرفت بیشتر همکاری‏های بین المللی در زمینه علوم و روش‏های ارشاد اقتصادی باشم. فعالیت‏های‏ بین المللی با برپایی کنفرانس‏ها از طریق‏ سازمان‏هایی مانند صندوق بین المللی پول، بانک‏ جهانی و سازمان جهانی تجارت از جمله‏ ضرورت‏های جهانشمولی، یعنی‏ «Internationalism» می‏باشد که من در این‏ زمینه اصرار می‏ورزم. توجه داشته باشید که من در این‏ باره واژه «Internationalism» را به کار می‏برم‏ و نه Globalization را.

*-  شما برای صندوق بین المللی پول و بانک‏ جهانی در سده بیست و یکم چه نقش و جایگاهی می‏بینید؟

*-  من لزوما ادامه نقش و توسعه هر دو را مدنظر دارم، زیرا هنگامی که دچار بحران شدیم،  نیاز به تزریق سرمایه و راهنمایی داریم و این هر دو از وظایف صندوق بین المللی پول و بانک‏ جهانی است.(تکرار می‏کنم که مایل نیستم ممانعت ازاثرگذاری برروی بحران را ببینیم که‏ قبلا برآن تاکید کرده‏ام).مشتاقم ببینم که بانک‏ جهانی حمایت خود را ازجریان یافتن سرمایه‏ به سوی کشورهای فقیر، که عمده‏ترین وظیفه‏ بانک است،ادامه خواهدداد. بازارهای بین المللی‏ مالی به اندازه کافی درکمک رسانی به کشورهای‏ فقیرفعال نیستندودرست دراینجاست که کارآیی‏ بانک   جهانی ضرورت می‏یابد.از جمله دستاوردهای پرعظیمت درخورتوحهی که درسده گذشته حاصل‏آمد، پایان دوران استعمار

   « Colonialismبود،  اما پایان دوران استعمار نه پایانی برای فقر به همراه‏ داشت و نه این امدواری را که دولت‏های شایسته یی‏ زمام امور را به دست گیرند.

*-  آیا شما دموکراسی رابرای رشد و توسعه اقتصادی ضرورمی دانید؟

*-  من در مقایسه با حاکمیت مذهب،  یک دولت‏ دموکراتیک را حمایت می‏کنم، اما در عین حال،  می‏دانم که دولت دموکراتیک نیز می‏تواند سرپوشی بر دولت فقیر یا غیر دولت باشد.

*-  به نظر شماکنترل جریان سرمایه باید بامناسبات‏ نزدیکتر بین المللی همراه باشد؟

*-  ما باید نگرگاه خود را به ماورای دموکراسی گسترش‏ دهیم و نیز جویای شایستگی‏ها باشیم.تاکید می‏کنم که من قبلا این بحث را کرده‏ام که اگر به‏ دورنمای جهان امروز بنگریم، خواهیم دید که‏ بزرگترین ضرورت برای توسعه اقتصادی، وجود یک دولت خوب، شایسته و شرافتمند است،  همانگونه که در اروپا و ایالات متحده آمریکا در سده گذشته مورد تشخیص و شناسائی‏ قرار گرفت.یکی از عمده‏ترین موانع فرا راه توسعه‏ اقتصادی وجود دولتی است که خادم مردم‏ نباشد، ولی از سوی حاکمیت مورد حمایت قرار گیرد.ما نیاز داریم- از طریق سازمان ملل متحد و نه از سوی کشورها به صورت منفرد- بدانیم که‏ لحظاتی وجود دارد که حاکمیت باید برای رفع‏ مصیبت‏ها به جامعه کمک کند.

*-  آیا اعتقاد دارید که اتحادیه اقتصادی- پولی اروپا در هماهنگی سیاست‏های خود با کشورهای منفرد یک گام نزدیک‏تر شده است؟

*-  من اتحادیه پولی اروپا (EMU) را حمایت‏ می‏کنم و گامی در مسیر درست است.باید تاکید کنم که این مورد بیشتر در مکالمه جالب است تا در عمل و واقعیت.من مایلم رشد واقعی را در کنار پول عمومی شاهد باشم، اما باید یادآور شوم که‏ من تصور می‏کنم که این، یکی از عمده‏ترین‏ مظاهر توسعه در عصر ماست.

*- -شما اشاره کردید که نابرابری درآمدها و فقر شهری دو مشکل عمده ایست که با آن‏ روبرو هستیم.سیاست اقتصادی در مقابله با این مشکلات چه نقشی را باید ایفا کند؟

*- سیاست پولی کم اهمیت نیست، اما در ایالات متحده امریکا ما مایلیم بیش از حد به آن‏ بها بدهیم.ما بر این باوریم که همه چیز را می‏توان با نظام خزانه داری فدرال حل کرد و این‏ بی اندازه خوش بینانه است.

برگردیم به نکته اصلی:نابرابری درآمد و فقر شهری در کشورهای پیشرفته واقعا دو مشکل‏ اساسی و بزرگ است، به ویژه در مورد ایالات متحده‏ آمریکا.من حمایتم را در برقراری یک روند قدرتمند و تدریجی مالیات بر درآمد به هیچ‏ صورت مخفی نمی‏کنم و می‏گویم ما به‏ برقراری نرخ‏های بالای مختصری نیازمندیم تا آنکه ثروتمندان برای آن که درآمد بعد از مالیات‏ خود را حفظ کنند، بیشتر کار کنند.سال‏هاست من‏ نیز همانند بسیار کسان دیگر فکر می‏کنم که‏ کشورهای ثروتمند مانند ایالات متحده آمریکا می‏توانند هر کسی را در اندازه حد اقل درآمد مورد حمایت قرار دهند.برخی نمی‏خواهند کار کنند؛ البته فراغت از کار و خوشی در کشورهای ثروتمند خوبست-حتی گفته شده است که فراغت از کار برای یک استاد دانشگاه هاروارد هم خوبست- من در حد محافظه کاران از این که به فقر کمک‏ کنیم، ترس ندارم، زیرا آنها بر این باورند که کمک‏ به فقیر، کمک به خراب کردن نظام است.بیایید همواره به خاطر داشته باشیم که در کشورهای‏ ثروتمند و خوش اقبال، هیچ چیز و مطلقا هیچ‏ چیز در حد بی پولی، آزادی یک فرد را نفی‏ نمی‏کند.

*-  آیا این خطر وجود ندارد که در این صورت،  بخشی از این ثروت ها به بهشت‏های مالیاتی فرا کند؟آنوقت بر سر به اصطلاح اثر سرمایه‏گذاری‏ بر مالیات‏های بالا چه خواهد آمد؟

*-  گریز از پرداخت مالیات همیشه وجود دارد،  اما ما خودمان هم از نظام مالیات بر درآمد وبهشت‏های مالیاتی به عنوان موضوعی قابل‏ انتقاد و تنفر طفره می‏رویم و بگذار که به این کار ادامه دهیم.ما حتی بیشتر نیازمند آنیم که بدانیم‏ ،  پولی که به این بهشت‏های مالیاتی سرازیر می‏شود، چگونه به وجود می‏آید.اشخاصی که‏ شرافتمندانه پول به دست می‏آورند، معمولا مالیات خودشان را پرداخت می‏کنند و این باید قانوناًمورد ضمانت باشد.من اکنون بر این باورم‏ که درباره اثر گذاری آن بر سرمایه‏گذاری نباید نگران بود.جستجوی درآمد با این واقعیت که‏ بخشی از ان به عنوان مالیات خواهد رفت،  صدمه نخواهد دید، حتی ممکن است سبب‏ افزایش درآمد هم بشود.اما نظر آنان که مایل‏ نیستند مالیات پرداخت کنند، مخالف این است. ما باید بپذیریم که برخی نظریات استادانه و درست، ثروتمندان را در خطر پرداخت‏ مالیات قرار می‏دهد.از این رو، بایستی در این‏ رابطه، در مورد چگونگی تشکیل این درآمدها به‏طور روزافزون اطلاع و تشخیص داشته باشیم. درآمدهای بسیار کلان توسط مقامات اجرایی‏ عالی تشکیلات که در موقعیت بی‏نظیری قرار دارند و اعضای هیات مدیره که درآمدها را تعین‏ می‏کنند، ایجاد می‏شود.از این‏رو به سختی‏ می‏توان باور داشت که این درآمدها بسیار سخاوتمندانه باشد.

هیچ چیز- و مطلقا هیچ چیز- در حد بی‏پولی، آزادی یک فرد را نفی نمی‏کند.

*-  آیا تصور می‏کنید که طبیعت این‏ تشکیلات در سده بیستم و یکم تغییر خواهد کرد؟

*-  نه، اما باید در مورد ساختار تشکیلات بیش‏ از آنچه می دانیم، آگاه باشیم.

*-  به عنوان تحسین‏کننده‏"سیمون‏ گوزنتس «Simon Kuznets» اقتصاددان‏ معروف، آیا شما به نظریه وی مبنی بر این که‏ رشد اقتصادی در کشورهای رو به پیشرفت‏ الزاما با نابرابری درآمدها همراه خواهد بود،  دست کم در آغاز کار موافقید؟

*-  من کاملا اطمینان دارم که سیمون‏ کوزنتس که از دوستان بسیار خوب و همسایه من‏ بود، نظرش درست بود.در یک اقتصاد روستایی یا یک اقتصاد ساده زراعی که در گذشته وجود داشت،  برابری بیشتر حاکم بود و بیشتر مساوات در فقر؛ درست تا زمانی که شکوفایی اقتصادی رو به‏ گسترش نهاد و گروه زیادی از چنگال فقر گریختند.من خودم در کانادا در یک جامعه‏ روستایی بزرگ شده‏ام که در آن برابری درآمد فوق‏العاده گسترده بود، اما زمانی مردم مزارع را رها کردند و به تجارت و بازرگانی یا سایر حرفه‏های دیگر روی‏آور شدند، نابرابری در تحصیل درآمد افزایش یافت، واعیتی که باید آنرا حاصل گسترش فرصت‏ها و فرصت‏های شغلی‏ تلقی کرد.

*-  شما عنوان کردید که تولید ناخالص‏ ملی (GNP) و تولید ناخالص داخلی (GDP) برای‏ تعیین میزان رفاه عمومی کفایت نمی‏کنند.به‏ نظر شما، چه معیاری سنجیده‏تر است؟

*-  همانگونه که در برخی فرصت‏ها عنوان‏ کرده‏ام، چیزهای بیشتری وجود دارد.به‏طور نمونه، فلورانس در دوران شهرت پرآوازه‏اش‏ شهری بود با تولید ناخالص داخلی بسیار پایین. "شکسپیر"از کشوری با تولید بسیار پایین آمد. "داروین‏"که در تغییر طرز تفکر ما در مورد موجودیت انسان و آینده از هر شخص دیگری‏ بیشتر کوشش کرد نیز از اهالی یک کشور فقیرتر بود.بسیاری از دستاوردهای پر عظیمت‏ انسان ارتباط کمی با درآمد داشته‏اند.این‏ چیزیست که ما باید همواره در حالی که سیستم‏ آموزشی خود را مورد تعمق قرار می‏دهیم، در مد نظر داشته باشیم.من مدت‏ها است که از جمله‏ حامیان تحصیل اقتصاد هستم، اما به خاطر آگاهی از هنر، از حامیان تحصیل در رشته هنر هم‏ هستم.اما به عنوان موضوعی شخصی اظهار کنم‏ که در مجموع، از نوشتن مطالب هنری بیشتر لذت‏ می‏برم تا موضوع‏های اقتصادی.بد نیست بدانید که من تا کنون درباره نقاشی‏های سرخ پوستان و بومی‏ها چند کتاب نوشته‏ام و کشف کرده‏ام که‏ بزرگترین لذت زندگی‏من در نوشتن افسانه‏هاست.

*-  شما بیش از سی کتاب نوشته‏اید، آیا اکنون نیز کتابی را در دست تحریر دارید؟

*-  بله، روشن است؛عنوان موقت آن هم‏ "اقتصاد فریب بی‏گناه‏" "   Fraud The Innocent Economics of" است، موضوع پیچیده‏ای از همه چیزهایی که ما در اقتصاد باور داریم، اما هیچ‏ ربطی با واقعیات ندارد.من با اشاره به نکته‏ای که‏ این نظام را تجدید نام گذاری کرده‏ایم.آغز می‏کنم، زیرا کاپیتالیسم دارای خاطره تاسف آوری‏ می‏باشد که مارکس را از یک سو درگیر کرد و راکفلرو کارنگی را از سوی دیگر.ما خود را به‏ اشارتی نرم و بی‏معنی به نام نظام بازار رسانیده‏ایم که چیزی بما نمی‏گویند، اما بی‏ضرر است و من در میان چیزهای دیگر، سروکارم با فریبی است که اسم آنرا کار گذاشته‏ام، زیرا بزرگترین ضرورت برای توسعه اقتصادی،  وجود یک دولت خوب، شایسته و شرافتمند است، و یکی از عمده‏ترین موانع فرا راه‏ توسعه اقتصادی، همانا وجود دولتی است که‏ خادم مردم نباشد، ولی از سوی حاکمیت‏ مورد حمایت قرار گیرد.

کار بسیار خوبست، منتها اگر فقیر باشی، اما چنانچه‏ ثروتمند باشی، خوشگذرانی مهم است.هرچه‏ بیشتر از مشغله‏ات لذت ببری، بیشتر به تو بر می‏گردد.این مسیر بحثی است که من درگیر آن‏ هستم، چیزی که من برای آن بخشی از زندگی‏ام‏ را وقف کرده‏ام-شوق رنجاندن مردم.

*- این به اصطلاح انعطاف نا پذیری بازار کار-حد اقل دستمزد، حمایت از اشتغال کار،  مالیات‏های تامین اجتماعی- در واقع، از جمله‏ عواملی محسوب می‏شوند که حد بالای بیکاری‏ در اروپا را ناشی از آن می‏دانند، در حالی که‏ اشتغال انعطاف پذیر کار در ایالات متحده‏ آمریکا، با میزان بالای نرخ ایجاد کار مبادله‏ می‏شود.آیا اینگونه مبادله و به اصطلاح بده‏ بستان درست است؟

*-  شما باید بدانید چیزی را مبادله‏ می‏کنید.اگر پرسش شما این است که چیزی‏ حد اکثر نرخ رشد را سبب می‏شود و اگر این کل‏ غایت زندگی‏است؟شما در اینجا بیش از حد سرسختی و انعطاف ناپذیری در نظام اجتماعی‏ اروپایی وجو دارد.اگر می‏پرسید چه چیزی‏ موجب زندگی رضایتبخش و خشنودکننده می‏شود و این هدف ما است از زندگی است؟به احتمال شما با پاسخ‏های متفاوتی روبرو خواهید شد.من‏ شخصا مشتاقم تا اندازه معقولی آزادی اقتصاد بازار را در ازای دستیابی به یک تمدن انسانی‏تر قربانی کنم و من معترضانه فکر می‏کنم که‏ اینگونه مبادلات درست باشدوتصور من این است‏ که ما در ایالات متحده می‏توانیم به‏طور درخور ملاحظه‏ای از یک حد اقل دستمزد بالاتری‏ برخوردار باشیم و صدمه‏ای جدی هم به رشد اقتصادی ما نخورد-یا شاید هیچ صدمه‏ای-و من همانگونه که احساس می‏کنم و پیش از این‏ اظهار کردم.می‏توانم یک درآمد اساسی و بنیادی‏ را برای فقیر منظور کنم، بدون اینکه هیچ‏ صدمه‏ای به اقتصاد بزنم، حتی ممکن است بهتر این باشد که از جریان درآمد کل بهره‏برداری شود که در نتیجه ایمن‏تر خواهد بود.فقرا همواره پول‏ خود را خرج می‏کنند، ولی ثروتمندان خیر.

*- آیا مبادله تورم با اشتغال کامل‏ اجباریست؟

*- من هرگز نقش تورم را دست کم نگرفته‏ام و هیچگاه هم احساس نکرده‏ام که از نظر اشتغال‏ چنینی وضع خوبی بسان حال حاضر، انهم با تورم‏ ناچیز کنونی داشته باشیم.در واقع، به نظر می‏رسد که موازنه بین رشد، درآمد کارگر و تورم‏ در این عصر جدید کاهش یافته است.مطمینا امیدوارم که مساله همین‏طور باشد.ما هم اکنون‏ در تولید دارای نرخ تورم خوب و پاینی هستیم،  چیزی که همانگونه که گفتم، پیش‏بینی نمی‏کردم‏ و فقط تعداد کمی اقتصادشناس آنرا پیش‏بینی‏ می‏کردند.بنابراین، وقتی چیزی خوب است‏ بگذارید با آن زندگی کنیم.

*- از آنجا که شکست شیوه‏های دستوری‏ اداره امور اقتصادی و اقتصادهای برنامه‏ای و متمرکز دولتی شهرت پیدا کرده است، اینک‏ بسیاری از کارشناسان اقتصادی عقب نشینی‏ دولت در فعالیت‏های اقتصادی را حمایت‏ می‏کنند و معتقدند که عنان اقتصاد باید به بازار سپرده شود.شما چه نقشی را برای دولت‏ در اقتصاد مناسب می‏بیند؟چه نوع چیزهایی را بایستی به بازار سپرد؟

*-  من توازن زیادی بین آنچه دراتحاد جماهیر شوروی سابق رخ داد و آنچه در ایالات‏ متحده آمریکا مورد نیاز است، نمی‏بینم.مردم در اتحاد شوروی سابق پی بردند- همانگونه که‏ چینی‏ها عمل کردند - که توسعه اقتصادی فراتر از یک حد معین سبب حیات انسان‏های بیشتری‏ می‏شود که بتوانی در مقابل آن ساکت بمانی. مردم می‏خواهند در حکومت سهمی داشته‏ باشند، آزادی بیان داشته باشند و سایر انواع‏ آزادایی‏هایی را که مربوط به رفاه می‏شود.اینها چیزهایی بود که اتحاد شوروی را به پایان راه رساند. نظری که شما می‏توانید از هر نظامی که ایالات متحده آمریکا را ساکت کند انتظار داشته باشید ،‏ کاپیتالیزم ذاتا بی‏ثبات است، به ویژه در آغاز جوانی که بی‏ثباتی‏اش،  خارق العاده واجتناب ناپذیراست.

.من در مورد نقش دولت نگرانی‏ ندارم.من این را به عنوان یک موضوع کاملا عملی تصور می‏کنم.در اینجا چیزهایی وجود دارد- تعلیمات، مراقبت پزشکی، حد اقل درآمد،  امنیت اجتماعی- که حضور دولت در آنجاها ضروری

 می  باشد.مواردی دیگر هم وجود دارند که دولت در واقع به درستی باید تولید کالا و خدمات را به بخش خصوصی تسلیم کند.من با تمام قدرت اعلام می‏کنم که در این زمینه باید حسب مورد تصمیمگیری کرد.

در برخی ممالک خدمات که زمانی توسط بخش عمومی ارایه می‏شد، به بخش خصوصی‏ واگذار شده است و یا در شرف واگذاری‏ می‏باشد.

*- من در کلیه موارد حامی و طرفدار خصوصی‏ سازی نیستم، مثلا در آموزش و پرورش، به جای‏ آن که بنیادهای گسترده و بسیار بزرگ موجود را آنچنان وسیع کنیم که مجبور باشیم مدارس‏ خود را تحت کنترل بخش خصوصی قرار دهیم،  باید تلاش کنیم آنها را بهسازی کنیم.از طرف‏ دیگر، تصمیم نداریم با هر کسی که می‏خواهد پسر یا دخترش را به دانشگاه‏های خصوصی بفرستد،  مناقشه داشته باشیم.من خودم محصول‏ دو دانشگاه دولتی هستم، اما موجودیت دانشگاه‏ هاروارد را هم می‏پذیرم.در نتیجه، این هم حیطه دیگریست که ما نباید با فرمول یا ایدیولوژی آن را کنترل کنیم، بلکه باید کاری کنیم که در عمل‏ بهترین است.

*- روند دیگری را که ما اکنون به گونه‏ای‏ جهانی رو به گسترش می‏بینیم، تمرکز زدایی‏ است که سبب شده است برخی از دولت‏های‏ مرکزی، برخی از قدرت‏ها و مسئولیت‏هایشان‏ را به مقامات محلی واگذار کنند.

*- من فکر می‏کنم شایسته‏تر این است که در هر مورد به‏طور مستقل تصمیم‏گیری کرد.

*- آیا رونق و رکود دوران اقتصادی از ویژگی‏های‏ همیشگی نظام اقتصادی ما هستند یا این که با اقداماتی می‏توان آنها را مهار کرد؟

*- اجتناب ناپذیر بودن دوران اقتصادی را همانگونه که بیش از این می‏شد، پذیرفته شده‏ می‏دانم.ما چندین صد سال است که آنرا داریم. واقعیت اساسی که برای صندوق بین المللی پول‏ از اهمیت ویژه‏ای برخوردار است، آن است که‏ دوران روق و فراغت بارآور اولاً مدیران نالایق بازرگانی، ثانیاً سفته بازان سودجو خواهد بود و اینها متفقاً رکود و کسادی احتمالی اقتصادی را سبب خواهند شد و این بی تردید بخشی از نظام اقتصادی ما می باشد. لذا هر اندازه بیشتر آن را بشناسیم، بیشتر خود را در پناه می گیریم. این، فرآیندی است که ما چند سال آن را داشته ایم و من تغییری در آن نمی بینم. تصور می کنم، ما کمی بیش از گذشته حساس شده ایم. چند سالی بعد از رویداد افتضاح آمیز دریای جنوب معروف به South see Bubei(1) (حباب دریای جنوب)، موسه متازی ایجاد شد که می خواست بالایروبی دریای سرخ گنجینه هایی را که اسراییلی ها در آن دریا از دست داده بودند، بیابد. احتمالاً این گونه شرکت ها دیگر نمی توانند موفقیت زیادی را به دست آورند، هرچند هوشیاری در این زمینه بسیار آرام انجام می پذیرد، اما پاکسازی عبرت آمیزی روی می دهد و من اطمینان دارم که در حال حاضر، شرایطی وجود دارد که چنین فرآیندی را میر می سازد. به عنوان مثال، چه کسی می تواند تصور کند که آیا ما هوشمندی مالی کافی برای اداره چنین تعداد عظیمی از شرکت های مالی را داریم؟

*-دهه هشتاد به عنوان دهه بحران بدهکاری ها و دهه نود به عنوان دهه جهانی شدن شناخته شده است، مشخصه سده بیست و یکم چه خواهد بود؟

 *- من این عنوان‏ها را به هیچ یک از آن دو دهه مربوط نمی‏دانم،زیرا هر دو بخشی از فرایندی بزرگتر می‏باشند و لذا نمی‏توان آنها را در چارچوب یک دهه جای داد،اما درباره آینده‏ امیدوارم که بهبود شرایط در فقیرترین ممالک و ثبات نسبی در کشورهای مرفه ایجاد شود، همانگونه که قبلا هم گفتم،من طرفدار جدی و پروپا قرص نزدیکتر شدن ارتباطات بین المللی‏ هستم.من مایل نیستم که مردم خود را پشت سر ملی‏گرایی،به ویژه ملی‏گرایی فراگیر پنهان‏کنند.

زیرنویس:

             (1) SOUTH SEE BUBBLE حباب دریای جنوب،نامی است که به شایعات دیوانه واری داده شده است که در سال‏ 1720،به دنبال بحران مالی سال ماقبل از آن در فرانه‏ بسیاری از سرمایه‏گذاران انگلیسی را از بین برد.واژه‏ BUBBLE یا HOAX (فریب)مربوط به ثروت‏های یک‏ شرکت،موسوم به شرکت دریای جنوب است که توسط شخصی‏ به نام‏"رابرت هارلی‏"در سال 1711 تاسیس شد تا آنکه با شرکت‏های اسپانیایی-آمریکایی به تجارت بپردازد.زمینه‏ رابطه آنها هم بر این فرض بود که جنگ تسلسل اسپانیا با یک‏ قرارداد خاتمه خواهد پذیرفت و در اینصورت،تجارت که عمدتا در زمینه برده فروشی بود،از هم خواهد گسیخت.این شرکت‏ دوران رونق و فراغت بارآور اولا مدیران نالایق‏ بازرگانی،ثانیا در موارد بسیار سیاست‏های غلط دولت و ثالثا سفته بازان سودجو خواهد بود.و اینها متفقا رکود و کسادی احتمالی اقتصادی را سبب‏ خواهند شد.و این بی‏تردید بخشی از نظام‏ اقتصادی ما می‏باشد.لذا هر اندازه بیشتر آنرا بشناسیم بیشتر خود را در پناه می‏گیریم.این، فرآیندی است که ما چند سال آنرا داشته‏ایم و من‏ تغییریدر آن نمی‏بینم.تصور می‏کنم،ما کمی‏ بیش از گذشته حساس شده‏ایم.چند سالی بعد از رویداد افتضاح آمیز دریای جنوب معروف به‏ "South see Buble" 1(حساب دریای جنوب)، موسسه ممتازی ایجاد شد که می‏خواست‏ با لایروبی دریای سرخ گنجینه‏هایی را که‏ اسراییلی‏ها در آن دریا از دست داده بودند،بیابد. احتمالا این‏گونه شرکت‏ها دیگر نمی‏توانند موفقیت زیادی را به دست آوردند،هرچند هوشیاری در این زمینه بسیار آرام انجام می‏پذیرد،اما پاکسازی عبرت آمیزی روی می‏دهد و من‏ اطمینان دارم که در حال حاضر،شرایطی وجود حق امتیازی را دریافت کرد که براساس آن،می‏توانست در آمریکای جنوبی و اقیانوس آرام تجارت کند.سپس به آنها بورسی داده شد که تا 6 درصد بهره داشت.اما وقتی قرار داد صلح نوشته شد،این بورس فقط دارای امتیازات بسیار محدود بود و سالانه بیش از یک کشتی نمی‏توانست وارد منطقه‏ اقیانوس آرام بشود.موفقیت اولین سفر در سال 1717 متعادل‏ بود،اما سال بعد از آن پادشاه زمامدار این شرکت شد و به‏ سرعت به 100 درصد راندمان دست یافت.

در سال 1694 وقتی که بانک انگلیس تاسیس شد،بورس‏ دریای جنوب که در ژانویه 1720 برابر 5/128 بود،در ماه‏ مارس به 330،در ماه مه به 550 و در ژوئن به 890 و در روییه‏ و اوت به رقمی برابر 1000 رسید.سایر سهام نیز روندی مشابه‏ یافت و بورس بانک انگلستان (BANK OF ENGLAND) از 263 به 145 رسید.

سپس اوج گیری سها م دریای جنوب سبب شد که این شرکت در سال 1720 تمامی بدهی انگلیس را به عهده بگیرد، به استثنای بدهی به بانک انگلیس و شرکت هند شرقی.این‏ شرکت سرمایه‏گذارها را ترغیب کرد که درآمد سالانه خود را با بورس دریای جنوب معاوضه کنند.بنابراین،عده قلیلی سود فرآوان بردند و بسیاری نیز به خاک سیاه نشستند و بسیاری هم‏ خودکشی کردند.در نتیجه این مصیبت مالی،تحقیقاتی از سوی مجلس انگلیس آغاز شد که منجر به گزارش سال 1721 شد که نشانگر رشوه خواری سه وزیر بود که خالق این ماجرا بودند.

رسوایی این شرکت سبب تظعیف نظام مربوط به دیگر شرکت‏ها شد و از آن پس مساله تجارت آزاد مطرح کردید.

2- TULIPOMANIA جنون لوله‏ای،ماجرای‏ مشابهی است که در بورس خرید سهام در سال‏های پایانی سده‏ هفدهم و آغاز سده هجدهم رخ داد.