نابرابری یک الزام است ، درباره عدالت اجتماعی

دوشنبه, 11 خرداد,1377 03:58 ب.ظ

 

 

نابرابری یک الزام است

درباره:

عدالت اجتماعی

اشاره:

فریدریش آگوست فون هایک (Fridrich August Von Hayek) بنابه مشهور،  از به نام ترین نظریه پردازان سده ی گذشته است که در سال 1899 میلادی در شهر وین دیده به جهان گشود و در همان شهر به تحصیل پرداخت. وی در دانشگاه های فریبورگ ،شیکاگو و لندن کرسی استادی داشت. در سال 1974 به اتفاق گونار میردال (Gunnar Myrdal) اقتصاددان سوئدی به دریافت جایزه نوبل نایل آمد و نظراتش در زمینه های پولی و نوسان های اقتصادی تاییدی دوباره گرفت. افزون بر این باید یادآور شد که هایک نظریه پردازی بزرگ وآزاده بود که نظریه های اقتصادی- اجتماعی او از تاییدی ویژه برخوردار است.

نوشته ای را که اکنون در دست یا رو در رو دارید برگرفته ایست از گفتگویی کوتاه که استفان بارون (Stefan Baron) سردبیر وقت هفته نامه اقتصاد هفته (Wirtschafts Woche) آلمانی زبان در سال 1981 درباره دولت رفاه اجتماعی یا Sozial Staat با هایک داشته وبار دیگر، باز دوباره در آن نشریه به چاپ رسید. گفتگویی که اکنون نیز بسان 31 سال پیش در بیشتر ممالک جهان، به ویژه در کشورهای رو به پیشرفت و از جمله کشور خودمان مطرح و دکتر ین یا آموزه روز است و ما آن را در زیر با هم مرور می کنیم.

دکترامیرهوشنگ امینی

استفان بارون: پروفسور هایک، شهروندان ما بیش از پیش بر این باورند که دولت رفاه اجتماعی یا روشن تر (Sozial Staat) دولت حامی ناکامان به انتهای راه خود رسیده است. شما در سال 1944 در کتاب خودتان با عنوان در مسیر بردگی (Der Weg Zur Knenchtscaft) با صدای بلند اعلام خطر کردید، آیا تصور می کنید اکنون اوضاع بهتر شده است؟

هایک: بله، بی تردید، مردم رفته رفته در می یابند و به این راستینه پی می برند که چیزی قابل تقسیم است که وجود داشته باشد اما در شرایط موجود و حاکم بر جریان یا فرآیند تولید، چیزی که امکان تقسیم آن وجود داشته باشد هر روز بیش از پیش کمتر می شود.

استفان بارون: چگونه ممکن است چنین واقعیت اقتصادی روشنی تا کنون از نظر دور مانده باشد؟

هایک: توجه داشته باشید، آنچه را امروز تجربه می کنیم، نتیجه اختلالی اساسی می باشد که ناشی از افکار لیبرال متفکر انگلیسی جان- استوارت میل (J.S.Mill) استو در کتاب اقتصاد سیاسی وی به شرح زیر عنوان شده و اساس کلیه ی نظریه های سوسیالیستی قرار گرفته است. به این معنا و مفهوم که:

اگر تولید ملی وجود داشته باشد در این صورت می توانی هرکاری بخواهی با آن انجام دهی.

راستینه یی که در این اندیشه از نظر دور مانده است اینکه فرآیند تولید از فرآیند توزیع جدا نیست. به این معنا که در هر حال با تولید ملی نمی توان به دلخواه عمل کرد.

استفان بارون: آیا منظورتان این است که زمینه ی اولیه ی تولید ملی همانا نابرابری توزیع است؟

هایک: دقیقاً همینطور است و جای هیچ گونه افسوسی هم وجود ندارد. بلکه بسیار لازم و ضرور است. به بیان دیگر بسیار مسرت بخش و در واقع یک الزام است. تولید ملی تنها به این لحاظ ایجاد می شود که دست اندرکاران به اندازه بهره وری کارشان مزد می گیرند و بدینسان به جایی کشیده می شوند که بیشترین دست آورد را تحصیل کنند. آری همین نابرابری دستمزدهاست که افراد را درگیر تولید می کند و بدینسان تولید ملی ایجاد می شود. روشن است که با توزیع نابجا این نقش هدایت کننده فلج می شود. به ویژه آن که ما بدینسان مانع هماهنگی مستمر امور می شویم. هماهنگی ویژه یی که موجب ادامه طبیعی پیشرفت تولید می شود. شرایطی که عموماًنا آگاه از آنند و آن را تنها از طریق مکانیزم روند مربوط می توان شناخت.

استفان بارون: توزیع نامناسب در معنای واقعی کلام چه ملی و چه بین المللی منشاء نظریه امروزی قابل قبولی است بنام عدالت اجتماعی، آیا شما هم بر این باورید؟

هایک: نه به هیچ وجه، عدالت اجتماعی، به چه معنا؟ چه کسی اینجا تعیین کننده است؟ طبیعت؟ یا خدا؟ نحوه ی توزیع که در فرآیند عرضه و تقاضا ایجاد می شود، به هیچ وجه نتیجه مورد نظر و دلخواه افراد دست اندرکار نیست. از این رو مفهوم عدالت اجتماعی در نظام اقتصاد بازار کاملاً بی معناست، عدالت اجتماعی تنها و تنها ویژه نظام های اقتصادی دیکتاتوری و متمرکز دولتی است که دولت تعیین کننده درآمد نسبی تک تک شهروندان است.

استفان بارون: پروفسور، آیا این بازی با کلمات نیست؟

هایک: من با نتایج حاصل از کار و تماس مستمر با آثار تخریبی و تباه کننده ی تبلیغاتی که درباره مفهوم عدالت اجتماعی به شدت بر اخلاق عاطفی مردم اثرگذار است به این باور قطعی رسیده ام که بزرگترین خدمتی که می توانم به همنوعان خودم عرضه کنم آن است که نویسندگان، روزنامه نگاران و سخنوارن را به راهی هدایت کنم که از به کارگیری اصطلاح یا مفهوم عدالت اجتماعی که مدعی است پرداخت مزدکار افراد نباید وابسته به سهم کار آنها در ایجاد تولید ملی، بلکه ناشی از دستمزدی باشد که دریافت می کنند، شرکت داشته باشم.

استفان بارون: آیا این منصفانه است؟

هایک: متاسفانه این بی معناست، زیرا یک مسابقه ی دو بر حق، مسابقه ای نیست که در آن همواره برنده، مستحق ترین باشد، بلکه مسابقه ایست که باید در آن قوانین بازی از سوی همه رعایت شود. توان کاری انسان ها متمایز از توان عینی کار آنانست حتی اگر حداکثر توان خود را به کار گیرند، در صورتی که برای سایر شرکت کنندگان در مسابقه بی ارزش باشد کوشش آنان نمی تواند مثمر ثمر باشد.

استفان بارون: بی ارزش ترین کارها غالباً به نازلترین بها جبران می شود...

هایک: بله، زیرا در مکانیزم یا رویدادهای بازار، ما همواره درآمدهایی به دست می آوریم که از لحاظ اخلاقی استحقاق آن را نداریم، به همین نحو از نظر اخلاقی باید آنچه را هم بدست نیاورده ایم پذیرا باشم. کسانی که به ثروتمندان اعتراض می کنند، فراموش کرده اند که بیشتر آنان در جریان ثروتمند شدن، با ایجاد فرصت های شغلی جدید، گروه های بیشتری از مردم را در مقایسه با این که پول خود را میان فقرا تقسیم می کردند، یار و مدد آنها بوده اند.

استفان بارون: پس از نظر شما عدالت چیست و چه معنایی دارد؟

هایک: برای من تنها یک نوع عدالت وجود دارد و آن تساوی در برابر قانون است. بنابراین هرنوع تحریف یا انحرافی از آن، حتی با بهترین نیات گشودن مدخل جهالت و خودکامگی است که آزادی این والاترین ارزش زندگانی را تباه می سازد. میزان استحقاق افراد راچه کسی باید تعیین کند؟ و چه کسی مانع از آن خواهد بود که برای مدتی کوتاه یا طولانی گروه هایی از مزایای ویژه برخوردار نشوند، همین گروه هایی که پیش از آن که استحقاق برخورداری از آن را داشته باشند از مزیت های سیاسی برخوردارند؟

استفان بارون: نظر شما درباره شانس برابر چیست؟

هایک: تساوی واقعی شانس به معنای آنست که تساوی در برابر قانون نادیده گرفته شود، زیرا انسان ها به طور طبیعی و با توجه به محیط زندگی شان از توانائی ها و شایستگی های بی اندازه متفاوت برخوردارند و لذا تساوی نهایتاً به نابودی خانواده و ایجاد حکومت استبدادی منجر می شود اما تا حدودی که انقلاب فرانسه آن را طلب می کند، شغل استعدادها را شکوفا می سازد، در آن مانعی نمی بینیم.

استفان بارون: برای کسانی که نمی توانند به خودشان کمک کنند (مانند: سالخوردگان، بیماران، معلولین و ازکارافتادگان) چه باید کرد؟

هایک: هیچ دلیلی وجود ندارد که در جامعه آزادی چون جامعه ما که دولت می تواند از تیره روزی افراد جلوگیری کند، از کمک به آنها و پرداخت حداقل درآمد به آنان سرباز زند.

استفان بارون: به نظر شما دولت چه کار دیگری می تواند انجام دهد؟

هایک: از آنجا که دولت وظیفه دار حفظ امنیت داخلی و خارجی کشور است، به ویژه حافظ مالکیت خصوصی که پایه های نظام ما بر آن استوار است، روشن است که دولت می تواند برخی خدمات اجتماعی مانند حق بازنشستگی یا بیمه درماین را به همه مردم ارائه دهد. حتی محق است شهروندان را ملزم به بیمه کردن خودشان کند، اما حق ایجاد انحصار بیمه و این گونه موارد را ندارد.

استفان بارون: چرا؟

هایک: زیرا دولت حق ندارد احدی از آحاد ملت را از کاری که بهتر از او انجام می دهد، مانع شود.

خرداد 1377