اتحاد شوردی و اصلاحات در نظام اصلاح ناپذیر

شنبه, 11 خرداد,1370 04:02 ب.ظ

 

اتحاد شوروی و اصلاحات در نظام اصلاح ناپذیر

·       اتحاد جماهیر شوروی بیش از آنکه سرزمینی روسی باشد، سرزمین ملل و اقوام بی شماریست که هریک دارای تاریخی مشخص وبس طولانی، فرهنگی ویژه و زبانی خاص می باشند. براساس آمار و ارقام سرشماری سال 1979 حدود /91 ملت و /43 قوم کوچک در زیر سقف حکومتی اتحاد جماهیر شوروی قرار دارند. اما تردید نیست که بیشترین تعداد مردم اتحاد شوروی روس هستند و حدود 4/137 میلیون نفر یا /52 درصد از جمعیت اتحاد جماهیر شوروی را تشکیل می دهند. به بیان دیگر از هر دو نفر تبعه اتحاد جماهیر شوروی یک نفر از اقوام و ملل غیر روس است. اقوام و مللی که دست کم طی سده  اخیر همبستگی ملی و قومی خود را به اثبات رسانده اند. به عنوان نمونه باید مسیحیان ارمنی را نام برد که با وجود سلطه حکومت مسکو توانسته اند همبستگی خود را حفظ کنند. همچنین جمهوری های مسلمان نشین جنوب، جمهوری های کرانه بالتیک (لاتوی، استونی و لیتوانی) گرجستان، تاتارهای کریمه و... که احساسات ملی شان با اعلام «پرتسرویکا» و «گلاسنوست» بیش از پیش تقویت شده و برای به دست آوردن استقلال و آزادی خود در جوش و خروشند.

بررسی تاریخ اتحاد جماهیر شوروی، با التفات به پیشینه تاریخی سرزمین های وسیع روسیه تزاری و شکل گیری امپراتوری روسیه، نشان می دهد که در گذشته نیز ملل و اقوام گوناگون آن گاه از جمیع جهات با یکدیگر در تضاد قرار داشته و هرکدام ظاهراً به گونه یی از حکومتی محلی برخوردار بوده اند. البته حکومت محلی به شیوه روسی آن که در حال حاضر معجونی است از دموکراسی اصطلاحاً شورایی و دیکتاتوری حزبی، اما در عمل کلیه فعالیت ها- به ویژه فعالیت های اقتصادی- کاملاً متمرکز بوده و حکومت های محلی از طریق حزب در زیر سلطه حکومت مرکزی مسکو قرار دارند. واقعیتی که حائز اهمیت است آن که روسیه تزاری در سال های پیش از 1917 میلادی با وجود بی کفایتی نسبی، باز هم در برابر قدرت های بزرگ و سنتی اروپا مانند فرانسه، اتریش، هنگری (مجارستان) و قدرت تازه یکپارچه شده یی مانند ایتالیا قد علم کرده بود و جای خود را در صف قدرت های جهانی باز می کرد و به سرعت مدرن می شد . افزون بر این در درون امپراتوری نیز طبقه متوسط مرفهی شکل می گرفت. اما یادآوری این نکته ضرورت دارد که سرزمین ها و ملل ضمیمه شده بدان، به جهت ویژگی های ساختاری- خصوصاً ویژگی های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی یا تولیدی- به گونه یی با روسیه بزرگ تفاوت داشته و از لحاظ شیوه مدرن سازی روسیه نیز هنوز فوق الهاده عقب مانده بودند. واقعیتی که در مورد برخی از منطقه های  روسیه بزرگ نیز صدق می کرد، البته با این تفاوت که در سرزمین های غیرروسی علاوه بر عدم تطابق شیوه های مدرن سازی و پیشرفت اجتماعی- اقتصادی روسیه بزرگ، سیاست متمرکز و دیکته شده اقتصادی- اجتماعی و بعضاً فرهنگی مرکز نیز هرگونه امکان مشارکت ساکنان را در امور مختلف سلب نموده ودرنهایت مانع هرگونه پیشرفت و شکوفایی بود.

با استناد به گواهی و قضاوت تاریخ و طبق نوشته «کلنل والتر» وابسته نظامی فرانسه در روسیه، «رومانوف» ها که از سال 1613 تا 1917 بر روسیه حکومت می راندند، اصولاً بی لیاقت نبودند و میهنشان را بیشتر با میهن دوستی اداره می کردند تا با زیرکی،  بیشتر با شرافت فرمانروایی می کردند تا با کاردانی، بنابراین باید یادآور این معنا بود که «رومانوف» ها به وظیفه خود آگاهی کامل داشتند و به میهن خود هرگز خیانت نکردند، بلکه طی یک سده امپراتوری روسیه را از لحاظ اقتصادی و اجتماعی به یک قدرت جهانی تبدیل کردند. به طور کلی نظام حکومتی امپراتوری تزاری، نظامی بود که با سرعتی سرسام آور ملل و سرزمین های نامتجانس، متفاوت و گاه از جمیع جهات در تضاد با امپراتوری را با شیوه هایی بیشتر «فرانکوژرمن- Franco/ German» و کمتر «آنگلو ساکسن- Anglo/ Saxon» و به هر تقدیر غیربومی و به طور یقین بیگانه نسبت به فضای اجتماعی- فرهنگی و درنهایتً تولیدی حاکم بر امپراتوری به پیش می راند.

پس از انقلاب 27 فوریه 1917 که تحت تاثیر عقاید آزادی خواهانه فرانسوی، یعنی لیبرالیسم و سوسیالیسم به وقوع پیوست، با فروپاشی آن نظام یک اقلیت حزبی زمام امور را در دست گرفت و جنگ جهانی اول هم که ضربه نهایی را بر پیکر تزاریسم وارد آورده بود، جناح بلشویک حزب به رهبری «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» معروف به «لنین» را قادر ساخت تا با استفاده از شعارهایی نظیر پایان بخشیدن به جنگ، تقسیم اراضی اربابی بین دهقانان و صاحب کارخانه کردن کارگران در اکتبر همان سال با یک کودتای حزبی زمام امور را در دست گیرد و نظامی غیرطبیعی و ناکارآ اما توده پسند را با برچسب و مکانیزم غیرعملی و آزمایش نشده ماتریالیستی و در عمل میلیتاریستی پایه ریزی کند. نظامی که در آن کلیه بنیانهای اجتماعی- اقتصادی، در هم کوبیده شد و مالکیت خصوصی و آزادی فردی ملغی شد. نکته قابل ذکر آنکه با وجود موفقیت «لنین» در پنجه افکندن با بورژوازی ملی، وی در مقابله با مسایل دهقانی با مشکلات فراوان رو به رو شد. مشکلاتی که ادامه دارد و حکومت شوراها هنوز موفق به حل آن نشده است و هر روز هم شدت بیشتری می یابد.

سرزمین ملل اتحاد جماهیر شوروی

(ملیت های بزرگ به میلیون نفر)

(براساس سرشماری 1979)

شرح

تعداد

شرح

تعداد

روس ها

4/137

ترکمن ها

-/2

اوکراینی ها

3/42

آلمان ها

9/1

ازبک ها

5/12

قرقیز ها

9/1

روس های سفید

5/9

چواش ها

8/1

قزاق ها

6/6

داغستانی ها

7/1

تاتار ها

3/6

لتونی ها

4/1

آذربایجانی ها

5/5

باشگیر ها

4/1

گرجی ها

6/3

موردوین ها

2/1

مولداوی ها

-/3

لهستانی ها

2/1

تاجیک ها

9/2

استونی ها

-/1

لیتوانی ها

9/2

 

 

 

در سال های اول انقلاب ، بلشویک ها طی فرمانی کلیه زمین های اربابی را ملی اعلام کردند و دهقانان مکلف شدند تولیدات مازاد بر مصرف خود را به دولت واگذار کنند. محصولات مازاد بر مصرف دهقانان توسط کارگران مسلح در کلیه دهات جمع آوری می شد و بالاخره مالکیت دولتی و تعاونی بر ابزار تولید اعم از زمین، کارخانه، ماشین آلات و... به طور کامل به وقوع پیوست. استالینیسم با تبلیغات دامنه دار خود و با تهییج مردم برای کار دسته جمعی که به صورت نوعی مرض درآمده بود، موفق شد با اجرای دو برنامه پنجساله اقتصادی یکی از شگفتی آورترین دوره های نظام حکومتی اتحاد جماهیر شوروی را موجب شود. با وجودآنکه فعالیت های صنعتی در آغاز تحت تاثیر هیجان و شور انقلابی قرار داشت، با این حال نتایج چندان رضایتبخشی به بار نیاورد، اما در نهایت صنعت روسیه احیا شد و صنایع نظامی نیز به گونه یی غیرعادی و به قیمت به کارگیری و حذف بخش عظیمی از درآمد ملی، پیشرفت کرد.

با پایان جنگ جهانی دوم بخش عظیمی از اروپای شرقی ضمیمه اتحاد جماهیر شوروی شد، یا آنکه در حوزه نفوذی مطلق این کشور قرار گرفت . در نتیجه اتحاد جماهیر شوروی به صورت یکی از دو ابرقدرت بزرگ زمان درآمد. نظام متمرکز اقتصادی- سیاسی به سرتاسر امپراتوری تازه پاگرفته بسط داده شد و پیامدهای ناشی از نظام اقتصاد متمرکز دولتی مبتنی بربرنامه را با خود به همراه آورد. نظامی که برخلاف اقتصاد بازار، مکانیزم های برقرار کننده تعادل و هماهنگی اقتصادی آن بایستی از طریق برنامه های دولتی تحقق می یافت. در این نظامی که جایگزین بازار شد، بنگاه های اقتصادی به معنای واقعی کلام وجود نداشت، زیرا واحدهای تولیدی یعنی ستون های اصلی اقتصاد کشور کلاً واحدهای فنی تولیدی بودو مدیران اقتصادی نیز فقط کارمندانی مجری تصمیمات برنامه ریزان. بدین سان برنامه ریزی اقتصادی شوروی در قلمرو کلیه فعالیت ها اعم از بخش کشاورزی، صنعت و خدمات با دشواری های همیشگی خود باقی ماند.

البته قسمت اعظم منابع به کشاورزی اختصاص یافت، اما با توجه به مکانیزم و شیوه اداره امور کشاورزی و بنابه گفته «استانیسلاو منشیکوف- Stanislav Menshikov» استاد اقتصاد دانشگاه مسکو و عضو کمیته مرکز حزب کمونیست و نماینده اتحاد شوروری در سازمان ملل متحد: سرمایه گذاری در کشاورزی اتحاد شوروی در بیشتر موارد کارآیی ندارد و دلیل اساسی آن نیز همانا تنزل یا کاهش رشد اقتصادی است و مدیریت غلط بوروکراتیک در صنعت. در همین ارتباط است که وی به درست بر این باور دست می یابد که: «هرقدر در کار کسانی که در امر تولید و سازماندهی آن شرکت دارند دخالت نشود، کارها بهتر پیش می رود» و این امری است که انجام آن در نظام حکومتی اتحاد شوروی اگر نه صد در صد، اما تا حدود زیادی غیرمقدور است.

در زمینه صنایع با آنکه اتحاد شوروی توان صنعیت خود را در دهه سی و اواخر دهه های چهل و پنجاه ایجاد کرد ، با وجود این در اوایل دهه هشتاد تمام این سرمایه گذاری ها نیاز به بازسازی داشتند، اما عرضه کالاهای سرمایه یی و ذخایر سرمایه گذاری به تنهایی برای رفع این نیازها کافی نبود و ایجاد کارخانه های جدید هم به قیمت بی توجهی به نوسازی کارخانه های قدیمی تر تمام شد. ازاین گذشته نبود مراقبت و نگاهداری لازم، کارخانه های قدیمی را نیز از رده خارج یا منهدم کرد و در نتیجه به کمبودها افزود. البته دولت اتحاد جماهیر شوروی از آغاز دهه هفتاد، با بروز مشکلات گوناگون اقتصادی در صدد اصلاح اموربرآمد، هرچند حتی از بکارگیری اصطلاح «اصلاحات» نیز خودداری می ورزید، تا اینکه بالاخره «گورباچف» در سال 1985 ضرورت اصلاحات اساسی در نظام اداری، سیاسی و اقتصادی کشور را با اعلام «پروسترویکا» عنوان کرد، ولی بی آنکه پذیرای این واقعیت باشد که لازمه هرگونه اقدام اصلاحی در اتحاد جماهیر شوروی همانا فراهم سازی فضای مناسب، شرایط، زمینه و امکانات لازم است. امکاناتی که فراهم سازی آن با توجه به نظام موجود و حاکم بر اتحاد جماهیر شوروی مستلزم شرایطی ویژه است. نظامی که با اعلام «پروسترویکا» و «گلاسنوست» همزیستی مسالمت آمیز ملل و اقوام ساکن در اتحاد شوروی را در زیر یک چتر حکومتی غیرمقدور ساخته و حتی احساسات ملی و فرهنگی آنان را چنان تحریک کرده است که به عنوان مثال «استونی» ها اعلام داشته اند: ما ترجیح می دهیم که افکار «احمقانه» خود را به کار بندیم و نه اینکه فکر و ذهن «عاقلانه» دیگران برای ما کار کند! و این نمونه یی است از برداشت مردم سایر جمهوری های شوروی و در آینده نیز باید در انتظار نمونه های بیشتری از آن بود.

به هر حال امروزه دولت هایی مورد تًایید اتباع خود می باشند که ضمن توجه به تمایلات آنان بتوانند رفاه عمومی را تامین کنند. بنابراین تنها راه رهایی اتحاد شوروی از بند مسایل و مشکلات موجود و آتی همانا گام نهادن در نظام نوین جهانی، پیروی از اقتصاد بازار، آزادی احزاب و دمکراسی نسبی پارلمانی است.     خرداد 1370